خاطره| خوابی که تعبیر شد
به گزارش خبرنگار نوید شاهد تهران بزرگ، شهید "سعید انصاری" چهارم دی ماه سال ۱۳۴۹ در تهران دیده به جهان گشود. او که متاهل و دارای دو فرزند به نام های علی و زینب بود. شهید انصاری از همان کودکی در مسجد و پایگاه بسیج محله فعالیت میکرد، و در سن ۱۶ سالگی به جبهه میرود. دو سال در گردانهای مقداد و کمیل بود. در مدت حضورش بارها شیمیایی میشود و به خاطر عوارض شیمیایی همیشه معدهدرد شدید داشت. پس از گذشت چند سال از حضورش در جبهه با شروع جنگ در سوریه بی تاب رفتن بود.
همسر شهید انصاری در خاطرهای از وی میگوید:
«سال ۹۴ وقایع جبهه مقاومت اسلامی به اوجش رسیده بود. سعید بیتاب شده بود و سر از پا نمیشناخت. سر نمازهایش خیلی گریه میکرد. دعای قنوت نمازهایش شده بود آرزوی شهادت. به ما میگفت: هرکسی من را دوست دارد دعا کند شهید شوم. یک شب گفتم: «چرا اینقدر ناراحت هستی؟ چرا بیقراری؟» گفت: «دوست دارم مدافع حرم بشوم، اما موافقت نمیکنند.»
شب خوابیدم و در خواب دیدم که سعید مدافع حرم شده است. پیراهن سفید به تن کرده و پهلوی راستش تیرخورده و خونی شده است. من هم چادر و مقنعه سفید نماز به سرم بود.
همراه همسران شهدا به یک کشور زیارتی رفته بودم که همه عربی صحبت میکردند. میان اتفاقهایی که در اطرافم میافتاد، به دنبال پیکر سعید میگشتم و از همه پرسوجو میکردم. از خواب که بیدار شدم در فکر بودم. آقاسعید با آن زیرکی همیشگیاش گفت: «چرا ناراحتی؟ چرا تو فکری؟!»
گفتم: «چیزی نیست!» گفت: «چرا ناراحتی؟» گفتم: «خواب دیدم.» گفت: «تعریف کن!» گفتم: «نه، بگذار تعبیرش را بپرسم.» گفت: «نه، تعریف کن!» با اصرار برایش تعریف کردم. آقاسعید به فکر فرورفت و گفت: «در خوابت شهید شده بودم یا فقط تیرخورده بودم؟» گفتم: «فقط تیرخورده بودی.» سریع گفت: «احتمالاً موافقت کنند.
اگر بروم به احتمال زیاد شهید بشوم و به احتمال زیاد پیکری هم نباشد. تعبیر خوابت این است که تو هم به زیارت میآیی و هم به دنبال پیکرم خواهی گشت.» برای اینکه حرف را عوض کنم گفتم: «تو که نمیگذاری بروم زیارت!» گفت: «تو دعا کن شهید بشوم آن وقت تو را با همسران شهدا به زیارت خواهند برد.» کمی بعد به اداره رفت.
از همان جا تماس گرفت و گفت: «خوابت تعبیر شده. موافقت کردهاند که مدافع حرم بشوم. ساکم را آماده کن. من عراق میروم.»
انتهای پیام/